بازاریابی چریکی یا پارتیزانی چیست؟
شايد واژه چريک براي بسياري از ما آشنا باشه، چريک واژه اي است که در امور نظامي کاربرد داره و جنگ چريکي يکي از انواع جنگهاي نامنظم هست که در اون گروه کوچکي از افراد مسلح با استفاده از تاکتيکهايي چون کمين، شبيخون، خرابکاري، تاکتيکهاي بزن دررو، جابجايي سريع و … به يک نيروي نظامي بزرگتر حمله ميکنند. بازاريابي چريکي هم از همين اصول پيروي ميکنه و نام خودش رو از چريک ها و جنگ هاي چريکي يا پارتيزاني به ارث برده. بازاريابي در اينستاگرام
تعريف بازاريابي چريکي يا پارتيزاني
در تعريفي بسيار کوتاه و ساده ميشه بازاريابي چريکي رو به اين شکل تعريف کرد، بازاريابي چريکي يعني کسب حداکثر نتايج با بکارگيري حداقل منابع. يا کسب سود زياد با بودجه اي کم. بازاريابي چريکي اولين بار توسط جِي کُنراد لِوينسون در کتاب خودش با نام بازاريابي چريکي که در سال ???? (تقريبا ?? سال قبل) چاپ و منتشر شد به همگان معرفي شد. همچنين انواع مختلفي از بازاريابي چريکي عبارتند از محيطي، کميني، مخفي، ويروسي و بازاريابي خياباني.
بازاريابي چريکي يا Guerrilla Marketing، به کسب و کارهاي مختلف ياد ميده که چگونه با صرف هزينه کمتر، بازاريابي موثرتري انجام بدن و سود بيشتري کسب کنند.
گفته هاي جِي کُنراد لِوينسون درباره بازاريابي چريکي
جوهر و روح بازاريابي چريکي عبارت است از رسيدن به هدف هاي متعارف (مثل سود و لذت) با استفاده از روش هاي غيرمتعارف (مثل سرمايه گذاري انرژي به جاي پول)
امروزه ديگر هدف تبليغات، فروش نيست. هدف تبليغات اين است که مردم را به وبسايت تان جذب کنيد و وب سايت تان است که بايد خريداران را به خريد محصول يا خدمات شما ترغيب کند. اين موضوع قدرت تبليغات را کم نميکند، زياد مي کند!
آدم ها فرق بين شخص بخشنده و شخص دندان گرد و خسيس را ميفهمند! بازاريابان چريکي خيلي بخشنده هستند.
قويترين غريزه در ذهن يک بازارياب چريک، يک تاجر چريک يا يک کارآفرين چريک، تفکر ياد گرفتن مداوم است.
تعهد نسبت به يک برنامه بازاريابي، باعث موفقيت بازاريابي شما مي شود.
تفاوت بازاريابي سنتي و بازاريابي چريکي
بازاريابي سنتي ميگه اگر ميخواي براي کسب و کارِت بازاريابي انجام بدي، بايد براش پول سرمايه گذاري کني اما بازاريابي چريکي ميگه ميتوني پول سرمايه گذاري کني اما اين کار واقعا لازم نيست! سرمايه گذاري اصلي تو بايد زمان، انرژي، ابتکار و خلاقيت باشه.
بازاريابي سنتي بيشتر به ميزان فروش تأکيد داره اما بازاريابي چريکي بيشتر بر سود تأکيد داره يعني مهم نيست که چقدر ميفروشيد بلکه اين مهم هست که از هر فروش چقدر سود ميکنيد!
هزينه جذب مشتريان جديد بسيار بيشتر از حفظ مشتريان قديمي هست و بازاريابي چريکي هم بر همين اصل تاکيد داره، يعني بيشتر تمرکز در بازاريابي چريکي بر اين هست که اگر مشترياني پيدا کرديد سعي کنيد فروش هايي دوباره و دوباره به اونها داشته باشيد، سعي کنيد باز هم بيشتر بفروشيد و فروش هاي بزرگ تري به اونها داشته باشيد. در نتيجه اگر محصولات و خدمات شما براي مشتريان مفيد بوده باشه و اونها از روند کار شما و خريد خودشون رضايت داشته باشند و لذت برده باشند، براي شما به صورت رايگان بازاريابي انجام ميدن و کسب و کار فيزيکي يا اينترنتي شما رو به خانواده، دوستان، همکاران، خويشاوندان و … معرفي ميکنند. شما هم ميتونيد از اونها بخوايد که اين کار رو براتون انجام بدن و به احتمال زياد اونها کسب و کار شما رو به افرادي که ميشناسند معرفي خواهند کرد.
در بازاريابي چريکي کسب و کار شما به صورت تصاعدي رشد ميکنه. يعني با فروش مجدد به مشتريان سابق، افزايش تعداد معاملات، بزرگتر کردن معاملات، و بهره برداري از قدرت ارجاع (تبليغ و بازاريابي رايگان براي کسب و کار شما توسط مشتريان قديمي)، سود حاصله از معاملات شما افزايش پيدا ميکنه و کسب و کار شما هر روز بزرگتر ميشه. تفاوت ها فقط به همين ها ختم نميشه و تفاوت هاي ديگري هم بين بازاريابي سنتي و بازاريابي پارتيزاني وجود داره.
داستاني جالب از بازاريابي چريکي
داستان جالبي درباره يک بازارياب چريکي روايت شده، ميگن شخصي صاحب يک مغازه کتاب فروشي کوچک بود که در بين دو کتاب فروشي ديگر قرار داشت که اون کتاب فروشي ها بسيار بزرگ و معتبر بودند، يه روز داشت ميرفت سر کار که ميبينه مغازه سمت راستي يک تابلوي بسيار بزرگ در سردر مغازش نصب کرده و روي اون نوشته “فروش عظيم جشن سالگرد با ?? درصد تخفيف”. روز بعدش مغازه سمت چپي هم تابلوي بزرگي با عنوان “حراج بزرگ با ?? درصد تخفيف” نصب کرد و مغازه کوچک اين شخص در وسط ايندو مغازه بزرگ، بسيار کمتر ديده ميشد و بسيار کمتر جلب توجه ميکرد. به نظر شما صاحب اين مغازه کوچيک چه کاري ميتونست انجام بده تا افرادي که سمت اون مغازه ها ميرفتند، به سمت خودش جذب کنه!؟ از اونجايي که صاحب اون مغازه کوچيک و محقر يک بازارياب چريکي بود، يک تابلوي متفاوت براي خودش طراحي کرد و اون رو در سردر مغازه خودش نصب کرد و روي تابلوي خودش نوشت “درب ورودي اصلي”!!! و به اين شکل همه افراد رو وارد مغازه خودش ميکرد
فکرتازه